۲۱ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۰
کد خبر: ۵۶۰۷۹۸

طنز | چگونه نگذاریم یک شهردار در برود؟

یکی از مهم‌ترین و بلکه مهم‌ترین کار اعضای شورای هر شهر این است که نگذارند شهردار در برود، یعنی یا کسی نباید شهردار شود یا اگر شد، دیگر مگر در خواب ببیند که با استعفایش موافقت شود.
شهردار تهران/ طنز

سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، گروه طنزنویسان حوزوی

چگونه نگذاریم یک شهردار در برود؟

یکی از اتفاقاتی که در زندگی هر کسی حداقل یک بار  رخ می‌دهد و ردخور هم ندارد، این است که عضو شورای شهر تهران شود؛ به قول معروف این شتر دوکوهانه‌ای است که درِ هر آپارتمانی ممکن است بنشیند تا بیایند بلندش کنند؛ بنابراین لازم است که تک‌تک شهروندان عزیز شیوه‌های شوراگری را به‌خوبی بیاموزند تا بتوانند وظایف خود را به نحو «احسنت» انجام دهند؛ برای همین منظور به همت تیم ما درسگفتاری تهیه شده است تا طی چند جلسه به شما آموزش‌های لازم در این زمینه داده می‌شود؛ حرف هم نباشد. حضور همگان الزامی است.

جلسه‌ اول

یکی از مهم‌ترین و بلکه مهم‌ترین کار اعضای شورای هر شهر این است که نگذارند شهردار در برود؛ یعنی یا کسی نباید شهردار شود یا اگر شد، دیگر مگر در خواب ببیند که با استعفایش موافقت شود؛ حالا هر دلیلی که می‌خواهد بیاورد و هر قسم و آیه‌ای که می‌خواهد بخورد؛ منتها کار به این سادگی‌ها هم که فکر می‌کنید، نیست. چون ممکن است شهردار، چغر باشد و هی شما جلویش را بگیرید که نگذارید در برود؛ ولی او هی جاخالی بدهد؛‌ بنابراین خیلی مهم است که اولاً وقتی جلسه‌ی تصمیم‌گیری در مورد استعفای شهردار برگزار می‌شود، از همان اول در را قفل کنید که نکند بی‌هوا بزند بیرون؛ ثانیا پشت در از آن طرف، دو تا از بروبچ بدنساز را هماهنگ کنید که بایستند تا اگر یک وقت به فرض محال در شکست، زود وارد عمل شوند و ایشان را سر جای خودش بنشانند؛ وقتی خیالتان از بابت فرار از جلسه راحت شد، حالا نوبت استفاده از مهارت‌های چانه‌زنی در مذاکره است.

در زمینه‌ی مذاکره تکنیک‌های متعددی وجود دارد؛ مثلا چانه‌زنی از بالا، سلقمه‌زنی از بغل یا مشت آهنی در دستکش بکس و... که ما در جلسات بعدی درباره‌ی آنها به طور مبسوط سخن خواهیم راند؛ در این جلسه می‌خواهیم درباره‌ی تکینک «رد دلیل» توضیح دهیم؛‌ به این معنا که شما باید بتوانید هر دلیلی را که شهردار برای استعفای خودش می‌آورد رد کنید و اصلاً هم کار نداشته باشید که توضیحات او یا دلیل‌های رد و انکار شما چقدر منطقی و قانع کننده است؛ مهم این است که بتوانید دلیل بیاورید تا استعفای او را نپذیرید، دیگر بقیه‌اش به کسی ربطی ندارد. این روش پیشینه‌ای دراز در تاریخ دارد؛ برای مثال در منابع کهن آمده است که همسایه‌ی جناب «جوحی» آمد درِ مجتمع مسکونی ایشان و زنگ آیفون تصویری را به صدا درآورد و ایضاً درخواست برنج کرد. جوحی عذرخواهی کرد و گفت: «دارم؛ ولی امکان تحویل وجود ندارد. شرمنده»؛ همسایه با شگفتی پرسید: «آخه چرا داداش؟» جوحی بگفتا: «جون داداش‌، برنجا خیس شدن، پهنشون کردم رو طناب رخت تو بالکن خشک بشن». همسایه بیشتر در شگفت آمد و بگفت: «آخه چطور ممکنه که برنج رو روی طناب پهن کنی». جوحی ندا در داد: «ببخشید شما دلیل خواستی که من اُوردم حالا میشه یا نمیشه اون دیگه به شما ربطی نداره. خیالیه؟» و همسایه که به عمرش هیچ وقت به این اندازه قانع نشده بود، خوشحال و دعاگویان بازگشت.

اکنون برای عملیاتی کردن آموزش این تکنیک به نمونه‌ای از دلایل رد کردن استعفای یک شهردار فرضی توجه بفرمایید:

مثلا فرض کنید شهردار می‌گوید: «آقا به خدا من بیمارم و نمی‌تونم و باید برم عمل کنم».

در اینجا شما می‌توانید روی هر کلمه‌اش با او بحث کنید و نگذارید استعفا کند. ببین این‌طوری:

«آقا»: توی مجلس ما خانم هم نشسته است. بنابراین اینکه گفتی «آقا» قابل قبول نیست؛ بنابراین استعفای شما به اتفاق آرا رد می‌شود.

«به»: در زبان فارسی ما دو تا «به» داریم: حرف اضافه و میوه‌ی خوردنی. اگر منظور شما اولی باشد خب از اسمش پیداست که حرف اضافه موقوف؛ اگر هم منظورتون دومی است که اصلا تو این جلسه «به» نیست، بلکه هر چه هست موز و پرتقال و سیب است؛ بنابراین دلیل شما برای استعفا پذیرفتنی نیست.

«به خدا» به قول معروف گفتی باور کردم، قسم خوردی شک کردم؛ بنابراین خواهشاً ادامه نده که بیشتر شک می‌کنیم هان. پس استعفا، فینیش.

«من»: کار شما درست نیست که همه اش تو فکر خودتان باشید، بلکه به جای «من» شما باید به فکر «ما» باشید با مرام؛‌ بنابراین استعفای شما دور از معرفت و مردود است.

«بیمارم»: این فقره خیلی آسان است؛ چون خیلی راحت می‌توانی بگویی که بیماری ربطی به استعفا ندارد بعد برای اینکه روحیه‌اش را تقویت کنی کافی است یادآور شوی که خیلی از رجال سیاسی این بیماری را دارند؛ بنابراین استعفای شما رد می‌شود.

«نمی‌تونم»: در پاسخ به اظهار ناتوانی شما می‌گوی: اولاً که شکسته‌نفسی می‌فرمایید. ثانیا مگر حالا همه‌ی مدیران ما می‌تونستن که مدیر مانده‌اند؟ شما هم یکی روش؛ پس استعفا بی‌استعفا.

«باید»: بایدی در کار نیست. جون داداش ما نمی‌ذاریم؛ پس حرف استعفا رو نزن که دلخور می‌شیم اساسی.

«برم»: مگه الکیه بری. این کلید جلسه‌س در هم قفله. (اینجا می‌توانید حتی کلید را هم قورت دهید تا فکر رفتن را کاملاً از سرش بیرون کند. البته به سایز کلید هم توجه داشته باشید). خب. این طوری طبیعی است که دیگر استعفا خود‌به‌خود منتفی می‌شود.

«عمل کنم»: اول اینکه خدا رو چه دیدی شاید با جوشانده های مادربزرگ خوب شدید؛ دوم اینکه آقا شما بروید با خیال راحت به درمانتان برسید؛ ما خودمان اینجا هستیم و همه‌ی کارها را راست و ریست می‌کنیم، فوقش گاهی ما را از دور راهنمایی کن. پس استعفا رو بی‌خیال شو. جون هر چی مرده.

«ووو»...

اگر با تمام این تفاصیل دیدید که هنوز بر حرفش پا می‌فشارد می‌کند، کمی او را سر بدوانید؛ مثلاً اگر قبل از عید است، بگویید بعد از عید و بعد از عید بگویید حالا بذار تا تابستون یه فکری می‌کنیم و اگر دیدید باز هم پافشاری می‌کند؛ چو بیندازید که بابا الکی می‌گوید بیمارم و دلیل اصلی‌اش چیز دیگری است. حالا تا بخواهد گواهی پزشک بگیرد و بیاورد و دوباره جلسه بگیرید، عمر شورا به سر آمده و کارها همه انجام شده است. خلاصه مهم این است که نگذراید شهردار در برود حالا بر سر شهر چه برود آن دیگر به شما ربطی ندارد؛ البته به ما هم ربطی ندارد.

ضمن تشکر از شرکت‌‌کنندگان عزیز، به زودی جلسه‌ی دوم این درسگفتار در اختیار شما قرار خواهد گرفت./۸۴۱/ی۷۰۲/س

محمدرضا آتشین صدف

ارسال نظرات